۱۳۹۱ آبان ۲۲, دوشنبه

مرگ انسانیت در برابر توحش مذهبی

باز هم انسانیت در برابر توحش مذهبی و دیکتاتوری اسلامی جان باخت. چه هستیم؟ ملغمه ای از نمیدانم ها و سردرگمی ها ، تضادها، ما محصول تزریق آرمانهای اجباری، ایدئولوژیهای تحمیلی و اهداف موهوم هستیم. در گردونه ی دائم چرخان بی هیچ توقفی به دور خود چرخ می خوریم و چرخ میخوریم. انقدر چرخ خورده ایم که مفاهیم دیگر برایمان معنای واقعی خود را از دست داده اند. دروغ شنیدن، دروغ گفتن،خشونت های جنسی، تجاوز، اعدام کردن، شلاق زدن، چاقو زدن و تماشای جان باختن یک انسان، کتک خوردن یک کودک، کتک کاری و شنیدن حرفهای رکیک همه و همه برایمان عادی و طبیعی شده است چرا که ما به زندگی در کنار جنایت عادت کرده ایم. دیگر شنیدن و دیدن هیچ خبرناگواری مثل کشته شدن بیگناه یک انسان زیر مشت ولگد، شکنجه، اعدام، قطع عضو ، اعتصاب غذای یک زندانی، محرومیت  یک مادر زندانی از دیدار فرزندانش، محرومیت مادر و خواهر و همسر مقتولین از دیدار آخر با   فرزند، برادر، همسر، سکوت از سر ترس و خاموش شدن در برابر زور و شکایت نکردن و پیگیر نشدن خانواده ی جان باختگان برای رسیدگی به پرونده ی قتل عزیزانشان، اختلاس های چند میلیاردی و رها کردن دزد اما قطع انگشتان دزدان خرده پا، سفرهای میلیون دلاری مسئولین و فروختن کلیه ی کارگران برای نان شب، پایین آمدن سن فحشا و ازدواج اجباری هزاران کودک زیر نه سال، ضجه های یک مادر فرزند از دست داده، دیگر هیچکدام برایمان تلخ و غیرعادی نیست.
 چرا که ما را به زندگی در کنار جنایت عادت داده اند واگر روزی این خبرها را نشنویم تعجب خواهیم کرد. چرا که در پروسه ای طولانی به ما سکوت و بی تفاوتی و باور به تقدیر و سرنوشت را تحمیل کرده اند. به ما  آموخته اند خود را برای بازخواست و اعتراض خسته نکنیم چرا که در آسمانها کسیست که گناهکاران را به سزای اعمالشان خواهد رساند.
 دیگر هیچ چیز بر روح سردرگم ما تلنگری وارد نمیکند چرا که ما به دیدن و شنیدن جنایت خو گرفته ایم. جامعه ی ما با سرعتی سرسام آور به سوی تباهی و سقوط انسانیت و انحطاط رفتارها و منش های انسانی پیش می رود. در جامعه ای یکدست و همگون و از پیش آماده شده برای تزریق و تحمیل آرمانها و ایدئولوژیهای ضد انسانی با اهدافی موهوم و نادرست پرورش یافتیم. پیش فرض های غلط، پاسخ های نادرست و قضاوت های ناعادلانه ما را دچار سردرگمی و سرخوردگی و یاس مزمن کرده است. همه چون مسخ شدگان نشسته ایم و نظاره گریم. نظاره گرانی سخت بی تفاوت و بی احساس با معدود دلخوشی های کوچک . ما را در کنار جنایت پرورش داده اند و به موهومات عادت. به امید دخالت نظامی آمریکا و اسرائیل دلخوش کرده اند و نگفته اند که در نهان با آنها در ارتباطند و سهم ما تنها تحمل بار سنگین تحریم هاست. تحریم دارو و مواد اولیه ی کارخانجات و بیکاری صدها هزارها کارگر. گرسنگی و خانه بدوشی و آوارگی هزاران هزار خانواده، ترک تحصیل اجباری هزار کودک از روی ناچاری و وارد شدن به بازار کار و آغاز هزار و یک فاجعه ی انسانی. من هرگز به مردم خرده نمیگیرم چرا که ما محصول شستشوی های مغزی چندین و چند ساله ی یک جامعه ی توتالیتر مذهبی واپسگرا هستیم. ایرادی بر ما وارد نیست. چرا که قدرت تشخیص خوب و بد در ما از بین رفته و انگیزه و هدف و امیدی به آینده نداریم. تنها صورتک های جوانی بر رخسار ما خودنمایی میکنند تو گویی در زیر این صورتک ها هزاران سال است که مرده ایم.
عزرائیل، پاییز  ۱۳۹۱  .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

Web Statistics