۱۳۹۱ بهمن ۳۰, دوشنبه

اولین فیلی که به دار آویخته شد!

 
مری یک فیل آسیایی پنج تنی بود که در سیرک  Sparks World Famous Shows نمایش اجرا می کرد. داستان به دار آویخته شدن مری با استخدام شخصی به نام «رد الدریج» آغاز شد. الدریج سابقه ی کار با هیچ حیوانی را نداشت و شغل قبلی اش سرایداری بود ولی به دلایلی به عنوان دستیار مربی مری در سیرک استخدام شد.
دوازدهم سپتامبر سال ۱۹۱۶، الدریج تصمیم گرفت مری را به برکه ببرد تا مری در آن جا آب بخورد و خودش را بشورد. سر راه، مری ایستاد و خم شد تا تکه هندوانه ای که روی زمین افتاده بود را بخورد. الدریج که حوصله نداشت با عصایش به پشت گوش مری ضربه زد تا حرکت کند. مری عصبانی شد و الدریج را گرفت و به سمت آب خوری پرت کرد. مری بی خیال الدریج نشد. این فیل پنج تنی به طرف الدریج رفت و سر او را با پایش له کرد!
مردمی که در سیرک حضور داشتند، از این کار مری بسیار عصبانی شدند و دست جمعی فریاد می زدند: «فیل را بکشید!». آن هایی که اسلحه دستشان بود، خودشان دست به کار شدند و شروع به شلیک کردن به مری کردند. اما گلوله های آن ها تاثیری روی فیل پنج تنی نداشتند.
خبر کشته شدن رد الدریج توسط فیل سیرک بین مردم شهر های اطراف پخش شد. همه خواهان کشتن مری بودند. مردم تا وقتی که مری زنده بود اجازه نمی دادند سیرک در شهرشان برنامه اجرا کند. صاحب سیرک، چارلی اسپارکز علاقه ی خاصی به حیواناتش، مخصوصا مری داشت و اصلا دلش نمی خواست مری را بکشد. اما بالاخره برای نجات سیرکش مجبور شد درخواست مردم را قبول کند.
مشکل این جا بود که راه های زیادی برای کشتن یک فیل پنج تنی وجود نداشت. هر تلاش ناموفقی می توانست منجر به رم کردن دوباره مری و کشته شدن افراد بیشتری بشود.در آن منطقه اسلحه ای وجود نداشت که بتواند مری را بکشد. خیلی ها پیشنهاد دادند که مثل توماس ادیسون، فیل را با برق بکشند ولی در آن ناحیه نه جریان برقی به آن قدرت وجود داشت و نه مکان مناسبی.بالاخره مردم تصمیم گرفتند با یک جرثقیل صنعتی که برای جابجا کردن واگن ها ساخته شده بود، مری را دار بزنند. سیزدهم سپتامبر در شهر اروینِ تنسی جمعیتی  ۲۰۰ نفری جمع شدند تا دار زدن مری را تماشا کنند. زنجیری به گردن مری انداختند و با جرثقیل او را بالا کشیدند. اما زنجیر به اندازه ی کافی محکم نبود. زنجیر پاره شد و مری به زمین افتاد و لگنش شکست. دومین تلاش برای اعدام کردن مری موفقیت آمیز بود. مری را نیم ساعت بالای جرثقیل نگه داشتند تا مطمئن شوند مرده است. بعد از نیم ساعت جسدش را پایین کشیدند و همان جا دفنش کردند. مری تنها فیلی است که در طول تاریخ به جرم قتل به دار آویخته شده است.
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

مراحل تصویری ختنه ی دختران+دو ویدیوی مرتبط. این عمل در کردستان عراق وایران و کشورهای آفریقایی مسلمان رواج دارد.

 
 
 
 
 
شيلان دختر هفت ساله كرد در حاليكه لحظه اي لبخند و تبسم از چهره اش محو نميشود ,در خانه همسايه با دختران همسن و سال خود به انتظار پارتي كه مادرش به او قول داده است نشسته است.اما واقعيت اين است كه پارتي اي در كار نيست و او و5 دختر خردسال ديگر همسايگي تا دقايقي ديگر ختنه خواهند شد.ختنه دختران عملي است كه قرنها در كردستان عراق انجام ميشود.


کاتيب پيرزن 91 ساله اي كه از اين عمل حمايت ميكند ميگويد: ختنه براي پاك شدن روح زن از مسائل جنسي واجب است چرا كه با اين عمل روح زن پاك ميشود و ميتوان از دست او غذا خورد.او در حاليكه با انگشتش نشان ميدهد ميگويد قسمت بسيار كوچكي از آلت زنانه را قطع ميكنند و به آن صورت هم دردي ندارد .او همچنين گفت من هم خودم و هم تمام دخترانم را ختنه كرده ام.



شيلان انور عمر هفت ساله(از دست راست نفردوم) با دختران همسايه در انتظار رفتن به مهماني است كه مادرش به او قول داده است. 
شيلان براي رفتن به پارتي وارد اطاقي ميشود كه مادرش در آنجاست. بمحض ورودش يكي از زنان همسايه درب را پشت سر او قفل ميكند و مادر شيلان از او ميخواهد كه لباس زيرش را در آورد.



در حاليكه مادر شيلان سعي در قانع كردن او براي در آوردن لباس زيرش دارد, زن محلي ديگري مشغول آماده كردن تيغ جراحي اش (كه يك تيغ ژيلت بيش نيست )ميباشد.



مه آروب زن 40 ساله كرد كه شغل ختنه دختران در كردستان را دارد مشغول آماده نمودن وسايل ختنه ميباشد. او ميگويد كه اينكار را براي رضاي خدا انجام ميدهد و كار را از مادرش آموخته كه قبلا آنرا بصورت مجاني براي مردم انجام ميداده است.




دختران خردسال ديگر همسايگي براي ديدن مراسم ختنه به داخل اطاق مي آيند. شايد آنان كنجكاوند كه از سرنوشتي كه بزودي در انتظار آنان خواهد بود سر در بياورند.



شيلان كه تازه متوجه شده كه پارتي در كار نيست و چه سرنوشتي در انتظارش هست بشدت گريه ميكند و سعي در ممانعت از عمل را دارد.



اما بقول زن كرد, بايد كه خواسته قديم تر ها اجرا شود. در نتيجه راهي براي فرار شيلان وجد ندارد. در حاليكه كه دست ها و پاهايش را محكم گرفته اند تا قدرت حركت نداشته باشد مه آروب دخترك بينوا را با تيغ ژيلت ختنه ميكند.فرياد درد شيلان در محله مي پيچد.



او مدتها بعد از ختنه از درد بخود پيچيد و گريست



توسط مه آروب و مادرش به شيلان تكه پارچه اي داده اند تا بين پاهايش بگذارد و از خون ريزي بيشتر جلوگيري كند.






ساعتي بعد مادر او براي آرام وراضي كردن شيلان مقداري شيريني و شكلات در يك كيسه پلاستكي به او ميدهد. اما درد و زجر را در چهره شيلان بخوبي ميتوان ديد.



دختر ديگري كه در همسايگي شيلان است پس از ختنه شدن در حال استراحت است و مادرش در اين تصوير عروسكس را برايش بعنوان هديه آورده است.




ايندو دختر خردسال هم قرار بود كه با 6 تاي ديگر ختنه شوند اما "مه آروب" تشخيص داد كه سن آنان بري ختنه كافي نيست.




دختران را پس از ختنه براي استراحت به اطاق ديگري ميآورند.



مه آروب , خوشحال از اجام 6 عمل مشغول شمارش پولهايش است. او براي هر ختنه 4000 دينار عراقي معادي 3.5 دلار دريافت ميكند.او در سال بطور متوسط 30 دختربچه كرد را ختنه ميكند.



مادر شيلان پس از عمل با چهره اي رضايتمند در حال حمل شيلان بخانه است . وقتيكه از او سئوال شد كه چرا اينكار را با دخترانش ميكند او پاسخ داد خودش هم نميداند.




 

۱۳۹۱ بهمن ۲۷, جمعه

ماموران امر به معروف و نهی از منکر در ایران اسلامی. آخوندها و سردارها و حاج آقاهای رسوای بدنام.









22 اسفند 57، خمینی دجال: دلخوش به این مقدار نباشید !! معنویات شما را ، روحیات شما را عظمت میدهیم و .....این‌ها شما را منحط کردند. این‌قدر دنیا را پیش شما جلوه دادند که خیال کردید همه چیز این است. ما هم دنیا را آباد می‌کنیم و هم آخرت را. یکی از اموری که باید بشد همین معناست که خواهد شد. ( صحیفه نور , ج6 ص 273). این فیلمها و عکسها همون معنویاتی هستند که امام گور به گوری وعده اشو داده بود.

۱۳۹۱ بهمن ۲۴, سه‌شنبه

عروسک بازی آغا- کاریکاتوری از آریا


روایتی مصور از وقایع ۱۸ تیر ۱۳۷۸

برپایی اعتراضات دانشجویی در واکنش به توقیف روزنامه سلام آغاز شد .این روزنامه در ۱۵ تیر ۱۳۷۸ به جرم چاپ نامه محرمانه سعید امامی به قربانعلی دری نجف آبادی وزیر اطلاعات برای تحدید مطبوعات ، توقیف و توسط دادگاه ویژه روحانیت به مدت ۵ سال توقیف شد.

در جریان محاکمه سلام به جز مدعی العموم ۴ شاکی دیگر نیز حضور داشتند: محمود احمدی نژاد (استاندار اردبیل در دولت هاشمی رفسنجانی و رییس دولت کودتایی کنونی)، کامران دانشجو (استاندار تهران در دولت احمدی نژاد)- درویش زاده (نماینده مردم دزفول در مجلس پنجم) و حمیدرضا ترقی (عضو ارشد موتلفه و نماینده مشهد در مجلس پنجم).
نمايندگان اکثرا محافظه کار مجلس پنجم، که در کش و قوس محدود ساختن قانون قبلی مطبوعات بودند، از نسبت دادن طرح آنان به سعيد امامی برآشفتند و وزارت اطلاعات از مدير مسوول روحانی "سلام"، به دليل چاپ سند محرمانه، به دادگاه ويژه روحانيت شکايت برد.
به اين ترتيب، يک تيتر تکان دهنده، نقطه آغاز ماجرايی پر حادثه شد.
۱۵ تیر ۱۳۷۸: انتشار نامه فوق محرمانه سعید امامی در روزنامه سلام.
۱۶ تیر ۱۳۷۸: تصویب کلیات طرح اصلاح قانون مطبوعات.
۱۷ تیر ۱۳۷۸: توقیف روزنامه سلام.
پنج شنبه شب هفدهم تیرماه ، تعدادی از دانشجويان ساکن کوی دانشگاه تهران در خيابان کارگرشمالی (امير آباد شمالی)، در اعتراض به توقيف روزنامه سلام گرد هم می آيند. دانشجويان، خواستار رفع توقيف از سلام و عدم تصويب طرح اصلاح قانون مطبوعات در مجلس بودند.
اعتراضات از محوطه ی کوی دانشگاه به خیابان ها کشیده می شود نیروی انتظامی با دانشجویان درگیر میشود و دانشجویان با پرتاب سنگ و اشیا دیگر سعی در جلوگیری حمله ماموران به کوی را دارند یکی از نیروهای پلیس به گروگان گرفته میشود اما مدتی بعد دانشجویان او را رها میکنند.
اوضاع نسبتا آرام شده اما با گذشتن عقربه های ساعت از نیمه شب و آغاز جمعه 18 تیر پلیس به همراه نیروهای لباس شخصی به کوی حمله می کند و موفق به ورود میشود.
هنوز آفتاب نزده است که نیروی انتظامی پس از تخریب و ضرب و شتم دانشجویان از کوی خارج میشود و دانشجویان زخمی و درهای شکسته میمانند با آه و ناله ی جوانان. بدنها مجروح سرها شکسته . گویی که مغول ها بازگشته اند.
به هیچ مکانی رحم نشده است به هیچ کسی رحم نکرده اند حتس نمازخانه (مسجد) کوی را هم با پوتین های خود تخریب کردند و دانشجویان را در آن کتک زدند.


 
مسجد کوی
 
 




محسن جمالی به خاطر گاز اشک آور چشم خود را از دست میدهد.




 

 
خوابگاه به همه جا شباهت دارد به جز خوابگاه. دیوار ها شعار نویسی شده است و در بین شعارها "مرگ بر خامنه ای" هم دیده میشود: 

 




خبرها میپیچد. تلفن ها زنگ میزنند. مردم از خواب بیدار میشوند گویا در شهر خبری بوده است.ساکنان امیرآباد شمالی به مردم شهر خبر میدهند : دیشب اینجا قیامت بوده است.گویا صدام حمله کرده! نه مانند مغولها کتاب ها را پاره میکردند با دانش می جنگیدند. عده ای میگویند عربی حرف میزدند گویا لبنانی بودند. ماشینهای مشکی جدیدی در خیابان ها دیده میشود میگویند تمام افراد داخل آن غول پیکرند و لبنانی . گویا نیروهای آموزش دیده ی حزب الله لبنان در تهران اند.
مردم نمیتوانند باور کنند که ایرانی فرزندشان را کتک زده است مانند هفده شهریور که میگفتند اسراییلی ها بودند. آن قدر وضعیت اسف بار است که نمیخواهند نام ایرانی با آن ننگین شود.
شهر بیدار شده است مردم به دانشجویان می پیوندند امیر آباد 5 روز شاهد درگیری است. با شنیدن خبر شهادت یکی از دانشجویان (عزت الله ابراهیم نژاد)، سایرین نمی توانند ببینند که خونش پایمال میشود می ایستند:
 


 



 





اما باز هم خون باز هم کتک باز هم درد و آه :



 




 

روزنامه خرداد نیروهای انصار حزب الله و لباس شخصی را که مجوز نداشتند قانونی خواند و در صفحه اول در روز 19 تیر نوشت : نباید گروه فاقد مجوز را غیر قانونی دانست.





 

تظاهرات به سوی دفتر علی خامنه ای کشیده میشود دانشجویان به سمت خیابان آذربایجان میروند سعید حجاریان در این باره می گوید :وقتی دانشجوها از کوی دانشگاه بیرون آمدند، بین میدان ولیعصر بودند تا حرکت کنند به سوی خیابان آذربایجان، من در آن هنگام دفتر آقای خاتمی بودم. آن زمان من عضو شورای شهر تهران بودم. اعضای شورای شهر را برده بودم به کوی دانشگاه تا خرابی‌ها را ببینند و برای بازسازی و اختصاص بودجه اقدام کنیم. من به خاطر این کار رفته بودم دفتر خاتمی که آقای صفوی (فرمانده سپاه) زنگ زد به آقای ابطحی و گفت که خط قرمز ما خیابان جمهوری است، هر کسی از این خیابان پایین‌تر بیاید، می‌زنیم. متوجه شدیم که بچه‌های دانشجو دارند رو به پایین حرکت می‌کنند، به من گفتند که بروم با آنها صحبت کنم، رفتم با دانشجوها صحبت کردم، یک طرف بچه‌های رحیم بودند، یک طرف هم بچه‌های دانشجو، با قسم و آیه و من بمیرم تو بمیری، سر راهپیمایی را کج کردم به سمت کوی دانشگاه و گفتم برید من هم می‌آیم به کوی...
سپاه موظف شد که هر چه سریعتر اعتراضات را بخواباند و حتی طرح سرکوب بیشتر و عزل محمد خاتمی از ریاست جمهوری را هم داشتند.
خاتمی گرچه دفاع چندانی از دانشجویان نکرد، اما در سخنرانی خود این رویداد را نتیجه پیگیری قتل‌های زنجیره‌ای دانست.پس از تظاهرات دانشجویان به سمت دفتر خامنه‌ای و همچنین گسترش اعتراضات به سایر شهرستانها و سایر نقاط تهران از جمله میدان سپه و باراز تهران، در شرایطی که تهران از جمعه ۱۸ تیر شاهد بی سابقه ترین درگیری بین مردم و سپاه، بسیج و هوادارن نظام بود، ۲۴ تن از فرماندهان بلند پایه سپاه در نامه‌ای به محمد خاتمی وی را تهدید کردند که اگر در سرکوب اعتراضات قوی تر عمل نکند خود دست بکار می‌شوند. بعید است که این نامه بدون اطلاع و تایید علی خامنه‌ای منتشر شده باشد.در بخش‌هایی از آن خطاب به خاتمی آمده‌است:
اما آیا حرمت‌شکنی و توهین به مبانی این نظام، تاسف و پیگیری ندارد؟ آیا حریم ولایت فقیه کم‌تر از کوی دانشگاه است؟ آیا حریم امام، آن انسان کم‌نظیر، کم‌تر از جسارت به یک دانشجو است؟ آیا چند روز امنیت کشور را دچار اخلال کردن و به هر مؤمن و متدین حمله کردن و آتش زدن فاجعه نیست؟ آیا زیر سئوال بردن جمهوری اسلامی، این یادگار ده‌ها هزار شهید و شعار علیه آن دادن فاجعه نیست؟ جناب آقای خاتمی، چند شب پیش وقتی گفته شد عده‌ای با شعار علیه رهبر معظم انقلاب به سمت مجموعهٔ شهید مطهری در حرکت‌اند، بچه‌های کوچک ما در چشم ما نگریستند، انگار از ما سؤال می‌کردند غیرت شما کجا رفته است؟
یکی از امضا کنندگان این نامه محمد باقر قالیباف (فرمانده وقت نیروی هوایی سپاه بود) که چندی بعد از سوی خامنه‌ای جانشین سردار لطفیان در نیروی انتظامی شد.سایر امضا کنندگان نامه :غلامعلی رشید ـ عزیز جعفری ـ قاسم سلیمانی ـ جعفر اسدی ـ احمد کاظمی ـ محمد کوثری ـ اسدالله ناصح ـ محمد باقری ـ غلامرضا محرابی ـ عبدالحمید رئوفی‌نژاد ـ نورعلی شوشتری ـ دکترعلی احمدیان ـ احمد غلامپور ـ یعقوب زهدی ـ نبی‌الله رودکی ـ علی فدوی ـ غلامرضا جلالی ـ امین شریعتی ـ حسین همدانی ـ اسماعیل قاآنی ـ علی فضلی ـ علی زاهدی ـ مرتضی قربانی

حتی پس از سخنرانی علی خامنه ای اعتراضات ادامه داشت و مردم و دانشجویان به خانه هایشان بازنگشتند. تا اینکه صدای شلیک در خیابان ها به گوش رسید بسیج و نیرو انتظامی حکم تیرگرفتند. گویی در شهر حکومت نظامی ایجاد شده بود.خاکسترها رو آتش را گرفتند و گویی همین آتش زیر خاکستر بود که 23 خرداد 1388 باز شراره کشید و خودنمایی کرد.
داستانی دراز است. داستان نه تاریخ سیاه ایران است.ماجرا به اینجا ختم نشد و نخواهد شد هنوز هم 18 تیر قربانی میگیرد.
هجده تیر در تاریخ ایران روز بزرگان ایران زمین است.
کوی دانشگاه باز هم در روز25 خرداد 1388 مورد هجوم بسیج و لباس شخصی ها و همراهی و کمک نیروی انتظامی قرار گرفت . دانشجویان اینبار به نتایج انتخابات ریاست جمهوری معترض بودند و آنرا کودتا خواندند. حداقل 5 تن از دانشجویان در این شب به شهادت رسیدند و صدها نفر بازداشت شدند. ناگفته ها بسیار است.اما باید به یاد قربانیان باشیم یادی هم از آنان خواهیم کرد و از کسانی که رفتند و من نتوانستم که نامی ازشان بیابم طلب عفو و بخشش دارم.

قربانیان :
نام : عزت الله ابراهیم نژاد
تولد : 1 فروردین 1351
شهادت : 18 تیر 1378
حکم : (پس از شهادت در دادگاه) به جرم مقاومت در برابر انصار حزب الله به اقدام علیه امنیت ملی محکوم شد.
عزت ابراهیم نژاد در حال طی دوران حدمت نظام وظیفه در ستاد مشترک سپاه پاسداران در تهران بود که برای دیدن دوستان خود به خوابگاه کوی دانشگاه تهران میرود و بدین دلیل در هنگام یورش به خوابگاه دانشجویان در کوی دانشگاه تهران بوده‌است.
برادر وی پیرامون چگونگی قتل می‌گوید
انصار حزب‌الله عقب‌نشینی می‌کردند، نیروهای‌شان را آماده می‌کردند و دوباره حمله می‌کردند. دقیقاً جریان کشته شدن عزت را بخواهم برای‌تان بگویم باید اشاره کنم که ما کسی را که ضربه نهایی را زد، به دادگاه هم احضار کردیم اما متاسفانه دادگاه او را قبول نکرد، ولی ما همچنان بر روی حرف خودمان هستیم.زمانی که عزت را زدند، جلوی همان درب اصلی کوی دانشگاه، بین دانشجوها بود. یک لحظه او را می‌کشند کنار. یعنی سه چهار نفر می‌ریزند روی او و بچه‌ها که از دور داشتند نگاه می‌کردند دیدند ریختند سر عزت و با باتوم و زنجیر به جانش افتادند.چون قوزک پای عزت شکسته بود، زمانی که جنازه را آوردند، ران و دقیقاً کتف و دو دست او شکسته بود، فیلم آن هم هست دقیقاً. تمام پشت بدن او همه جای زنجیر بود.دانشجوها موقعی که دیدند دارند او را می‌زنند، یک دفعه حمله کردند. متاسفانه یک کمی دیر عمل کردند و یکی از آن‌ها اسلحه را درآورد و دقیقاً از همان فاصله یک متری شلیک کرد به سر او که به چشم چپش اصابت کرد و وارد ناحیه مغز او شد. لحظه‌ای که این اتفاق برای او افتاد، دقیقاً ده دقیقه به هفت بودانتشار مطلبی توهین آمیز در وبلاگ شخصی مسعود ده نمکی باعث شد خانواده عزت ابراهیم نژاد برخی اطلاعات خود پیرامون قتل وی را منتشر کنند که حاکی از دست داشتن ده نمکی و مهدی صفری تبار، پسر امام جمعه اسلامشهر در قتل وی است :در ۱۸ تیر ۱۳۷۸، عزت را شبانه و تک وتنها به گوشه‌ای کشاندی و با ضربات چاقو، زنجیر خودت و دوستانت، عزت را از پا درآوردی و در نهایت با تیر خلاص مهدی صفری تبار پسر امام جمعه اسلامشهر (فرمانده سپاه) که در شقیقه و چشم چپ عزت وارد کرد او را از پای در آوردید... هر چند که ما تک وتنها بودیم و هستیم و زورمان نرسید که شما را به پرونده دادگاه ۱۸ تیر بکشانیم ولی مطمئن باش خداوند، تو را به دادگاه خودش خواهد کشید و دیگر آنجا نه رهبری هست و نه سپاهی و نه دیگر کسی که تو را تبرئه کند.
 
 
 
 




به نقل از وبلاگ کِلک
 
Web Statistics