۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۰, سه‌شنبه

مینیمال های عزراییل: اول می، روز جهانی کارگر!

روز جهانی کارگر در دنیا و روز خورده شدن حق کارگران در ایران، مبارک و تسلیت باد!

مینیمال های عزراییل: دم آقا حضرت عباس، قمر بنی هاشم گرم!!

دم آقا حضرت ابولفضل، قمر بنی هاشم گرم که کاتیوشا و خمپاره اختراع نشده با پرتاب چند نیزه و تیر دست و پاهاش قطع شدن.
دم ما هم گرم که اینا رو میشنویم میزنیم تو سرمون گریه میکنیم و گاهی نعره هم میزنیم و به یاد اون روزا قمه هم تو فرق سرمون میکوبیم. کجای دنیا تیر و نیزه به کسی بزنی دست و پاهاش قطع میشه؟ مهم تر از اون، با وجود شریانهای بزرگ در اون مناطق چه جوری باز سوار اسبش شده رفته آب اورده؟

۱۳۹۲ اردیبهشت ۸, یکشنبه

مکتب جدید ایرانی: دوستی همگانی فارغ از هر باور و اعتقادی

 
این مقاله بر خلاف همه  مقاله هام جنبه ی واکاوی به زبان بسیار ساده و همه فهم داره و از قر و غمزه های ادبی خبری درش نیست. شاید بهتره بگم این چند روزه به این نتیجه رسیدم که همه ی ما کسانی که در جامعه ی مجازی با دیدی روشنفکرانه و فیلسوف مابانه بر منبر رفته و سخنرانی میکنیم، حاضر به شنیدن حرفهای هم نیستیم و فقط میخوایم که با شدت و حدت بگیم ما درست میگیم. میخوام با کمک هم یک مکتب فکری جدید ایرانی پایه ریزی کنیم. مهم ترین هدف این مکتب جدید واکاوی تفکرهای مشترک ماست. برای اینکه بتونیم با هم فارغ از هر اعتقادی آشتی کنیم، راهی جز روبه رو شدن با واقعیات فرهنگی و ذهنیات یکدیگر نداریم. برای رهایی هر چه سریعتر از عقب ماندگی ها و تیره روزیها و بدبختی های تاریخی باید برای یکبار هم که شده دست از منیت هامان برداشته و دست دوستی به سمت هم دراز کرده و این بار در کنار هم و نه روبروی هم چاره ای برای برون رفت ازین مخمصه ای که گرفتارش شدیم، بیاندیشیم.  
 

۱۳۹۲ اردیبهشت ۵, پنجشنبه

مینیمالهای عزراییل: رای بدهیم یا ندهیم؟

دیگه چه جوری تنبیه و تحقیر و شکنجه و خوردمون کنن تا ما عبرت بگیریم و پای صندوق های رای نریم؟ چه جوری و با چه زبون  توهین آمیزی به ما بفهمونن که رای ما به پشمشون هم نیست؟

بردگی انسان به دست حیوان- قسمت اول

 
یه روز صبح، در سراسر دنیا وقتی آدما از خواب بیدار شدن همگی شروع کردن به جیغ کشیدن. همه از بزرگ و کوچیک فقط جیغ میزدن.
انگار دنیا زیر و رو شده بود. همه ی آدما در محاصره ی کامل حیوانات بودن. از در و دیوار خرس و گرگ و میمون و سوسمار و ببر و پلنگ و ... بود که می ریخت. کل دنیا تحت اشغال حیوانات درآمده بود. آدما با حیرت و وحشت به رفت و آمد پرنده ها و چرنده ها و خزنده ها و درنده ها نگاه میکردن. چه اتفاقی افتاده بود؟ تا شب قبل که همه چیز سرجاش بود. بهت زده و با دهنی باز بهم خیره شده بودن. گویی باور نداشتن چیزی رو که میدیدن. کمی که گذشت دوباره صدای فریادها بلند شد. همگیشون بدون استثنا لخت بودن. هر کسی سعی میکرد با دست عورتشو بپوشونه. مسخره تر از همه آخوندا و مذهبی ها بودن. زن و بچه هاشونو گذاشته بودن وسط و دورشون حلقه زده بودن که ناموسشونو از نگاه های حروم و ناپاک حفظ کنن. رندی اون وسط فریاد زد: اوی آخوند شپشو زور نزن. هیچ کس بین اینهمه حوری پری به اون اکبیریها نگاه نمیکنه. تو این هاگیر واگیر هم دست ازین خرتعصب گریهاشون برنمیدارن. انگار همه عین خودشون هیز و ناپاکن.  
حیوانات اما بی توجه به قیل و قال آدما کار خودشونو میکردن. ادما ترسون و لرزون و درمانده منتظر بودن ببینن چی به سرشون میاد. خیلیاشون در حسرت از دست دادن چیزهایی که داشتند اشک میریختن و آه میکشیدن. اما چاره ای نبود. حیوانات بر انسان ها برتری پیدا کرده بودن ونوبت حکمفرمایی اونا بود. طولی نکشید که چند تا فیل با خرطومای درازشون سه بار شیپور زدن و ورود سلطان و ملکه رو اعلام کردن. انسان ها راه رو باز کردن تا شاه و ملکه به جایگاه بیان. گردن میکشیدن ببین کی شاهه. در بین انبوهی از محافظین یک شیر نر و یک شیر ماده با غرور و نخوت بر تخت نشستند و شاه بعد از صاف کردن سینه اش، غرشی کرد و چیزهایی گفت که میمون پیری اینچنین حرفاشو ترجمه کرد: به منظور درک قرن ها آزار انسان بر حیوان، جای این دو موجود با هم عوض شده تا  انسانها گوشه ای ازین زجر و عذاب ریشه دارو درک کنن و به خودشون بیان. اما ما مثل انسانها سنگدل و وحشی و خونخوار نیستیم که حق انتخاب رو از شماها سلب کنیم. پس آزادید که انتخاب کنید. یا به جنگل و کوه و کمر برین یا کنار ما بمونین و اهلی بشین. انسان ها با تعجب نگاهی به هم کردن. مگه اسب و الاغ و گاو بودن که اهلی بشن؟ اهلی شدن یعنی چی؟ آه از نهاد همه اشون بلند شد. شاید خیلی هاشون با حیوانت مهربون بودن اما بالاخره اطرافیان و اجداد و نیاکانشون کم به حیوانات آسیب نرسونده بودن. یعنی قرار بود اونا رو به گاو آهن و ارابه و گاری ببندن و ازشون کار بکشن؟ صدای اعتراض و داد و قال انسان ها بلند شد که با زوزه ی شغالها و نفیر فیل ها و غرش شیرها سریع سرو صداها خوابید.
شیر بزرگ غرشی مهیب کرد و گفت سریع تصمیم بگیرین. انسانها غرولند کنان با هم مشورت کردند. عده ای گفتند میمونیم پیش حیوانات. حداقل غذا و سرپناه که داریم. عده ای گفتند میریم جنگل و عده ای گفتند میریم بیابون و عده ای هم گفتند میریم دریا. خلاصه همهمه ای شد و انسانها به راه افتادن. تعداد زیادی از انسانها پیش حیوانات موندند و با نگرانی منتظر نتیجه ی کار شدند. نزدیک ظهر بود که خرسها و یوزپلنگ ها به سرکردگی یک میمون که زبون آدمیزادها رو خوب بلد بود اومدن تو میدون شهر و گفت چند دسته بشن و برن به سالنهایی که خرسها راهنماییشون میکنن. انسانها راه افتادن. وقتی به سالنها رسیدن، آه از نهادشون بلند شد. سالنهایی شبیه طویله که از طویله های ساخت انسانها مدرنتر بود. میمون ها توضیح دادن که هر کدوم ازین اتاقک ها متعلق به یک نفره که سهم آب و نونش رو از همونجا دریافت میکنه. خانومها به گریه افتادن. مردها هم با تاسف سری تکون میدادن و و به فکر چاره بودن. تنها در این میون بچه ها بودن که بی خبر از همه ی این دنیا و اتفاقاتش بالا پایین میپریدن و میخندیدن و سرو صدا میکردن.
 

۱۳۹۲ فروردین ۲۹, پنجشنبه

شعری از عزراییل: اندر حکایت رفتن مشایی به بهشت زهرا به جای استادیوم آزادی

 مشایی رفته قبرستون
 میون گل و بستون.
چی میاره؟ زمستون.
باشعار ناهار ناهار به جای اونهمه بهار
پا میذاره تو میدون
میرقصه مثل میمون.
 

۱۳۹۲ فروردین ۱۷, شنبه

دروغ های مقدس

ما را به تشنیع افسانه کردند::: پیران جاهل شیخان گمراه 
 
ندای سبز آزادی: 

با گذشت بیش از هفتاد روز از اعتصاب غذای

مهدی خزعلی فرزند این زندانی سیاسی گفته

است: پدرم به همراه یک جاسوس اسرائیل که به

گفته خودش از موساد پول گرفته و جاسوس بوده

در یک سلول هستند.
 
کدوم جاسوسی اونم از نوع اسراییلیش میاد میگه من جاسوسم؟؟
 
ندای سبز آزادی:

مهدی خزعلی در نودمین روز از اعتصاب غذا در

حالی که درسلولی دو در دو  حبس است، گفته

است می خواهند او را تا بعد از انتخابات در

بازداشت نگه دارند. آنطور که مهدی خزعلی در

آخرین ملاقات خود گفته است وی حتی هوای

کافی برای تنفس هم ندارد و ماموران زندان دریچه

کوچک سلول را به عنوان شکنجه این زندانی

سیاسی بسته اند. فرزند آیت الله خزعلی که در

حال حاضر با یک متهم به قاچاق مواد مخدر هم

سلول است تا صبح به در سلول کوبیده اند تا

شاید ماموران دریچه سلول را باز کنند.
 
در نودمین روز از اعتصاب غذا ، اعتصاب کننده اگر نمرده باشه رو به موته. ایشون چه جوری تا صبح به در سلول کوبیده؟؟
 
کلمه:

ایزوله کامل مهدی خزعلی در نود و پنجمین روز

اعتصاب غذا: مهدی خزعلی در نود و سومین روز از

اعتصاب غذای خود در حالی که در شرایط جسمی

نامساعدی بود به بهداری زندان اوین منتقل شده

است.محمد صالح خزعلی با اشاره به وخامت

وضعیت جسمانی پدرش به شبکه ی “من و تو”

گفت که روز گذشته پدرش در تماس تلفنی ضمن

تاکید بر کاهش شدید فشار خون خود گفت که یک

دزد دریائی اهل سومالی را به عنوان هم سلولی

در کنار او قرار داده اند.
 
در نود و پنجمین روز از اعتصاب غذا ایشون چطوری با یه دزد دریایی سومالیایی حرف زده و فهمیده که دزده و اهل سومالی هم هست؟ کدومشون زبون اون یکی رو میدونسته؟
Web Statistics