این عروسک رو خانوم ستوده برای پسرش نیما در زندان بافته. یکسال و چند ماه پیش. اما من هر وقت نگاهش میکنم قلبم به درد میاد. شاید یه عروسک دلقک باشه اما احساس خفقان و دلتنگی و زنده به گور شدن تدریجی رو در یه سلول کوچک تداعی میکنه. جایی که آخر دنیاست. بی هیچ روزنه و راهی به سوی روشنایی. گفته ی خانوم ستوده خطاب به نیما رو هم میذارم: « دارم برایت یک عروسک دلقک تقریبا بزرگی میبافم. البته وقتم را میگیرد. وقت مطالعهام را میگیرد. اما عشق مادری مدام وادارم میکند تا هر گاه که بیکار میشوم به سراغ عروسکت بروم. کمی نگران و بیتابم که آیا خوب در میآید یا نه، ولی امیدوارم خوب شود.»
نامه نسرین ستوده به پسر خردسالش نیما- ۸ خرداد ۹۰
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر