۱۳۹۱ بهمن ۱۱, چهارشنبه

محشر خر شعری طنز از عزراییل بر وزن شعری با همین نام از محمد تقی بهار


محشر خر گشت تهران، محشر خر زنده ‌باد
دهه ی فجر خران است، آن خر یکدست مفلوک، مرده باد
خرخری،  خاک توسری، خر تو خری
در بهار بی خزان فجر و بهمن، زنده باد
مشتی از آخورپرستان همره خرکیف مستان
بودند امروز در تهران ، در ستاد فجر یاران
چون شدند خرها به گرد یکدگر جمع
آمد آن عنتر خر نر،چون همیشه بر لبش خر خنده ای شر
آمد او پشت تریبون، با دو صد عشوه چو میمون
 تا دهانش باز کرد گوید که: ای خر مذهبان
خیر مقدم دوستان، یاران، ای نره خران
ناگهان جای مخرج با مدخلش شد اشتباه
داد یک تیزی به جای بسم الله 
اندر اين کشور که از رهبربه عنتر جملگی يک‌سر خرند
گر خري تيزي دهد، گويند يک‌سر زنده ‌باد
برد بالا سم زشت خود آن نره خر
گشت خاموش مجلس فجر حجر
با دو صد اِهن اُهون آغاز کرد
گه به چپ رفت و گهی بالا و گه پرواز کرد
گفت از برای بودجه ی بیشتر هی عر میزنید؟
اینکه هیچ دشوار نیست از برای عنتری همچون منی
دارم یک راهکار شاهکار ای خران
اندکی صبر ای خران، تا که من شرحش دهم
قال این مشکل را  زود می کنم
دارم من یک پیشنهاد ناب ناب
گر که گویم می شوید خندان چو گاب (گاو) 
مارکس و انگلس، نورث و مارشال، اسمیت و کینز
میشوند حیران و مبهوت زین همه هوش و تمییز
یاد آرید زان پیرِخر، آن مقتدا
رهبر و قائد ما آن شیخنا، روح الله موسوی الخمینی کبیر
 با دوصد ریش و عبا همچون عفیر
وای ای خر مسلکان، یاد آرید اوان انقلاب
گفت آن شیخ بزرگ خرچران
اقتصاد باشد برای  این خران
تا بگفت این حرف محمود، شد قیامت از شعف
رم کنان الله اکبر گفتن و خوردند غلت
 زد چند آروغ محمود از شعف
گفت ای نره خران : ضیق است وقت
گوش دارید که من عری زنم
مشکل کمبود بودجه را َبَرش تِری زنم 
اندر این کشور که مسئولان همه یک سر خرند
صاحبان سیم و زر، از برای هوش من رم میکنند
آه ای دوستان، عزیزان، سروران
جملگی فریاد آرید، رهبرمان زنده باد
ولوله افتاد در جمع خران
آن یکی بنشست و آن دیگر رمید
دیگری برخاست و آن دیگر جهید
گفت محمود: الله اکبر ای خران
جن مگر دیده اید ای قاطران؟
گاه عر عر نیست ای نره خران
گاه فتوا دادنست و حمله و جنگ و جهاد
در چراگاه وطن اوضاع قاراشمیش است و خیط
لیک هیچ نباشد غصه ای اندر مزید
تا منم اینجا کنار شما نره خران
میشود دنیا به کام شما رم کردگان
گر نباشد پول و ارز و بودجه و یونجه، چه باک
کرده ام این سرزمین یکسان با مُشتی ز خاک
پول نیست، تحریم هست، دارو نیست، چه غم؟
تا خری چون من، باهوش و ذکاوت هست، چه غم
لطف فرموده به جای اعتبار، بنده را برده به بازار خران 
بر من آنجا برزنید چوب حراج
بفروشید پرزیدنت خود بهر خراج
ولوله افتاد بین نرخران
گشت پیچیده بهم سم و دم نره خران
عاقبت یک خر کز دیگر خران
بود فزونتر ریش و پشم از دیگران
زد خر خندی و گفتا سرورا
گر شما و همسر و اولاد و زاد و رودتان
برنهیم بر یک ترازو با دو صد بُرد یمان
ور اضافه تر کنیم سیم و زر و یشم و کتان
گر به پشت گرده ات بندیم ازجوهر پالان
گر دو صد خرمهره بندیم بر گلو
ور به ضرب و زور سرخاب و سفیدابت کنیم همچون هلو
هیچ الاغی نشود سویت روان
گرچه از جوهر شود بارت گران
هیچ خر مذهبِ، خر منصبِ، خرنسبتی
نشود خواهان به تو ای بوفلان
گر نهی تو پا قدم بر هر سرای
نحسی و شومی و نکبت می شود هر سو روان
می دهد گند تعفن حرف هات و خنده ها
نیست از تو شوم تر نره خر پر مدعا 
میدمت پندی ز اشعار بهار 
خوب گوش گیر ای خر دائم دغا
در گلستاني که بلبل بشنود توبيخ زاغ
راح و ريحان مرده باد و خار و خنجر زنده ‌باد
مردم داناي سالم مرده و اندر عوض
دولت زشت ضعيف زردپيکر زنده‌ باد

 
جرقه ی این شعر طنز با خوندن این خبر حراج احمدی نژاد / احمدی نژاد را در مزایده بفروشید / کی گفته این آخرین دیدار ماست؟» در ذهنم زده شد. شعرو گفتم و از خانوم پروشا توسط دوستی خواهش کردم قسمتی از کاریکاتورشونو در اختیارم قرار بدن که ایشون لطف کردن و توسط همون دوست این کاریکاتور رو برای من فرستادند. اصل کاریکاتور رو هم اینجا میتونین ببینین. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

Web Statistics