۱۳۹۲ اردیبهشت ۵, پنجشنبه

بردگی انسان به دست حیوان- قسمت اول

 
یه روز صبح، در سراسر دنیا وقتی آدما از خواب بیدار شدن همگی شروع کردن به جیغ کشیدن. همه از بزرگ و کوچیک فقط جیغ میزدن.
انگار دنیا زیر و رو شده بود. همه ی آدما در محاصره ی کامل حیوانات بودن. از در و دیوار خرس و گرگ و میمون و سوسمار و ببر و پلنگ و ... بود که می ریخت. کل دنیا تحت اشغال حیوانات درآمده بود. آدما با حیرت و وحشت به رفت و آمد پرنده ها و چرنده ها و خزنده ها و درنده ها نگاه میکردن. چه اتفاقی افتاده بود؟ تا شب قبل که همه چیز سرجاش بود. بهت زده و با دهنی باز بهم خیره شده بودن. گویی باور نداشتن چیزی رو که میدیدن. کمی که گذشت دوباره صدای فریادها بلند شد. همگیشون بدون استثنا لخت بودن. هر کسی سعی میکرد با دست عورتشو بپوشونه. مسخره تر از همه آخوندا و مذهبی ها بودن. زن و بچه هاشونو گذاشته بودن وسط و دورشون حلقه زده بودن که ناموسشونو از نگاه های حروم و ناپاک حفظ کنن. رندی اون وسط فریاد زد: اوی آخوند شپشو زور نزن. هیچ کس بین اینهمه حوری پری به اون اکبیریها نگاه نمیکنه. تو این هاگیر واگیر هم دست ازین خرتعصب گریهاشون برنمیدارن. انگار همه عین خودشون هیز و ناپاکن.  
حیوانات اما بی توجه به قیل و قال آدما کار خودشونو میکردن. ادما ترسون و لرزون و درمانده منتظر بودن ببینن چی به سرشون میاد. خیلیاشون در حسرت از دست دادن چیزهایی که داشتند اشک میریختن و آه میکشیدن. اما چاره ای نبود. حیوانات بر انسان ها برتری پیدا کرده بودن ونوبت حکمفرمایی اونا بود. طولی نکشید که چند تا فیل با خرطومای درازشون سه بار شیپور زدن و ورود سلطان و ملکه رو اعلام کردن. انسان ها راه رو باز کردن تا شاه و ملکه به جایگاه بیان. گردن میکشیدن ببین کی شاهه. در بین انبوهی از محافظین یک شیر نر و یک شیر ماده با غرور و نخوت بر تخت نشستند و شاه بعد از صاف کردن سینه اش، غرشی کرد و چیزهایی گفت که میمون پیری اینچنین حرفاشو ترجمه کرد: به منظور درک قرن ها آزار انسان بر حیوان، جای این دو موجود با هم عوض شده تا  انسانها گوشه ای ازین زجر و عذاب ریشه دارو درک کنن و به خودشون بیان. اما ما مثل انسانها سنگدل و وحشی و خونخوار نیستیم که حق انتخاب رو از شماها سلب کنیم. پس آزادید که انتخاب کنید. یا به جنگل و کوه و کمر برین یا کنار ما بمونین و اهلی بشین. انسان ها با تعجب نگاهی به هم کردن. مگه اسب و الاغ و گاو بودن که اهلی بشن؟ اهلی شدن یعنی چی؟ آه از نهاد همه اشون بلند شد. شاید خیلی هاشون با حیوانت مهربون بودن اما بالاخره اطرافیان و اجداد و نیاکانشون کم به حیوانات آسیب نرسونده بودن. یعنی قرار بود اونا رو به گاو آهن و ارابه و گاری ببندن و ازشون کار بکشن؟ صدای اعتراض و داد و قال انسان ها بلند شد که با زوزه ی شغالها و نفیر فیل ها و غرش شیرها سریع سرو صداها خوابید.
شیر بزرگ غرشی مهیب کرد و گفت سریع تصمیم بگیرین. انسانها غرولند کنان با هم مشورت کردند. عده ای گفتند میمونیم پیش حیوانات. حداقل غذا و سرپناه که داریم. عده ای گفتند میریم جنگل و عده ای گفتند میریم بیابون و عده ای هم گفتند میریم دریا. خلاصه همهمه ای شد و انسانها به راه افتادن. تعداد زیادی از انسانها پیش حیوانات موندند و با نگرانی منتظر نتیجه ی کار شدند. نزدیک ظهر بود که خرسها و یوزپلنگ ها به سرکردگی یک میمون که زبون آدمیزادها رو خوب بلد بود اومدن تو میدون شهر و گفت چند دسته بشن و برن به سالنهایی که خرسها راهنماییشون میکنن. انسانها راه افتادن. وقتی به سالنها رسیدن، آه از نهادشون بلند شد. سالنهایی شبیه طویله که از طویله های ساخت انسانها مدرنتر بود. میمون ها توضیح دادن که هر کدوم ازین اتاقک ها متعلق به یک نفره که سهم آب و نونش رو از همونجا دریافت میکنه. خانومها به گریه افتادن. مردها هم با تاسف سری تکون میدادن و و به فکر چاره بودن. تنها در این میون بچه ها بودن که بی خبر از همه ی این دنیا و اتفاقاتش بالا پایین میپریدن و میخندیدن و سرو صدا میکردن.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

Web Statistics